دو ماه از دو افق در دو شب تجلّي کرد / يکي شهنشه دوران، يکي امير سپاهش
دو گوهر از دو صدف از دو بحر گشت نمايان / يکي چراغ هدايت، يکي معين و گواهش
يکي حسين و يکي ناصر حسين، ابوالفضل / که جان خويش به کربلا بداد به راهش
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید پیدا کرد
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه "اکنون" است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است ...
سهراب سپهری